راه روشن


تقدیم به مادرانی که هیچ وقت رفتن فرزندشونو باور نکردن و…

خیره می شوم
به سفره ای
که مادرم کشیده است
به قاشقی که باز
اضافه تر
در کنار کاسه ای
روی سفره چیده است

خیره می شوم
به انتظار دست نخورده ای
که بیست سال
پشت در
در حیاط خانه نگاه خسته اش
ایستاده است

خیره می شوم
به قاب عکس بی غبار
روی طاقچه
کنار جعبه جواهری
که حلقه ای در آن
آرمیده است

خیره می شوم
به مادری که نیست
برادری که رفت
و راه روشنی که دیده می شود.

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.